خاطره ی نوروز 1392
سلام امروز یعنی 1392/1/1 عیدنوروز در خانه ی مادربزرگم بودیم درآن روزها, روزهای خوبی سپری می شد .
درابنداي آن روزها زياد خوب نبودولي بعد از آن روز با پسرعمويم مشغول به بازي شدمابتدا بيشتربه يازي هاي كامپيوتري روي آورديم ولي بعد از آن با پسرعمويم وبرادرم به شنا در رود مارون مشغول شديم رود مارون به اندازه ي كافي عمق دارد.سپس از آب بيرون آمديم. ولباس عوض كرديم وبه خانه ي مادربزرگ رفتيم ما نمي توانستيم جلوي چشم ايشان به جايي برويم زيرا پدربزرگ ما فوت كرده بودوچند روز ديگر چهلم ايشان بود. ما روزي ديگر به شهر ديلم رفتيم. در آن جا ترقه خريديم وبعد از خريد برگشتيم .وقتي برگشتيم عمه ام آمده بود
سپس فرداي آن روز پسرعمويم آمد با او فوتبال بازي كردم ونيمه شب به شهر خود (اهواز) بازگشتم
درهمان اوايل فاميل هاي اهوازي ما به ديدن ماآمدند وباهم بگو وبخند كرديم
بعد از چند روز دوباره به بهبهان بازگشتيم درهمان روز يكي زن عمو هايم پيتزا درست كرده بود وهمه را دعوت كرده بود
بعد از چند روز به سيزده بدر رفتيم آن مكاني كه ما رفتيم كنارسد بود واين بود خاطره ي نوروز1392من.