محمد حسن جانمحمد حسن جان، تا این لحظه: 20 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

دانستني ها

خاطره ی نوروز 1392

1392/3/19 12:01
نویسنده : محمد حسن
599 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام امروز یعنی 1392/1/1 عیدنوروز در خانه ی مادربزرگم  بودیم درآن روزها, روزهای خوبی سپری    می شد .

 درابنداي آن روزها زياد خوب نبودناراحتولي بعد از آن روز با پسرعمويم مشغول به بازي شدمچشمکابتدا بيشتربه يازي هاي كامپيوتري روي آورديم ولي بعد از آن با پسرعمويم وبرادرم به شنا در رود مارون مشغول شديم رود مارون به اندازه ي كافي  عمق دارد.سپس از آب بيرون آمديم. ولباس عوض كرديم وبه خانه ي مادربزرگ رفتيم ما نمي توانستيم جلوي چشم ايشان به جايي برويم زيرا پدربزرگ ما فوت كرده بودYellow Head Funny Smileyوچند روز ديگر چهلم ايشان بود. ما روزي ديگر به شهر ديلم رفتيم. در آن جا ترقه خريديم وبعد از خريد برگشتيم .وقتي برگشتيم عمه ام آمده بود

سپس فرداي آن روز پسرعمويم آمد با او فوتبال بازي كردم ونيمه شب به شهر خود (اهواز) بازگشتم

  درهمان اوايل فاميل هاي اهوازي ما به ديدن ماآمدند وباهم بگو وبخند كرديمخنده

بعد از چند روز دوباره به بهبهان بازگشتيم درهمان روز يكي زن عمو هايم پيتزا درست كرده بود وهمه را دعوت كرده بود

بعد از چند روز به سيزده بدر رفتيم آن مكاني كه ما رفتيم كنارسد بود واين بود خاطره ي نوروز1392من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله جوون
18 خرداد 92 14:16
,وبلاگتون مبارک.خیلی قشنگ نوشتی عزیزدلم.بازهم می یایم و بهت سر می زنیم.
خاله ش
18 خرداد 92 16:00
مبارک باشه وبلاگت عزیزم پرازخاطرات خوش باشد واز هنرهای خوبت موسیقی - شاگرداولیت -بیان کن عکسهای مناظر شهرت بگذار موفق باشی
گلی
18 خرداد 92 16:05
اسم وبلاگ بابدبشود خاطرات من
عمران
18 خرداد 92 20:17
یعنی شما عزادار بودی و اینهمه رفتی تفریح و عشق و حال
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دانستني ها می باشد